گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه شاید بی غــرور
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساســـم
فاجعــــه یعنى آنقدر در تو غــرق شـــده ام
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت می کنم!
عشـــق یعنى همین…
دست هایـمان را بـهم قفـل کنیم
فقط یـادت باشد کلیـد را جایـی بـگذاری
که یـاد هیـچ کدامـمان نـماند
صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامى
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم مال تو هستم