لعنت به اون کســــی که
وقتـــــی بهــــش محبـــت می کنــــی …
خیــــال می کنــــه بهـــش احتیـــاج داری
می خواهم خودکشی کنم
نه اینکه تیغی بردارم و رگم را بزنم
قید احساسم را می زنم
گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه شاید بی غــرور
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساســـم
فاجعــــه یعنى آنقدر در تو غــرق شـــده ام
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت می کنم!
عشـــق یعنى همین…